English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7953 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
sinuous U غیرمستقیم گمراه کننده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
indirect release U قطع کننده غیرمستقیم
screwiest U گمراه کننده
sinister U گمراه کننده
screwier U گمراه کننده
screwy U گمراه کننده
misleading U گمراه کننده
seductive U گمراه کننده
delusive U گمراه کننده
delusory U فریبنده گمراه کننده
lothario U گمراه کننده زنان
hocus pocus U چیز گمراه کننده معضل
illusive U گمراه کننده مشتبه سازنده
perversive U گمراه کننده منحرف سازنده
illusory U گمراه کننده مشتبه سازنده
accidentalism U تشخیص علائم گمراه کننده مرض
ignisfatuus U چیز گمراه کننده شعله کمرنگ
The comparison is misleading [flawed] . U مقایسه گمراه کننده [ ناقص ] است.
smokescreen U عمل یا حرف گمراه کننده یا مستتر سازنده
prevarication U ساختن وکیل با طرف موکل افهارات دو پهلو و گمراه کننده شاهد
roundabout U غیرمستقیم
backstairs U غیرمستقیم
roundabouts U غیرمستقیم
out of straight U غیرمستقیم
circuity U غیرمستقیم
indirect U غیرمستقیم
circuitous U غیرمستقیم
elenctic U غیرمستقیم
indirect laying U اتش غیرمستقیم
indirect lighting U روشنایی غیرمستقیم
transitive U رابطه غیرمستقیم
indirect labour U کار غیرمستقیم
indirect knowledge U معرفت غیرمستقیم
indirect loading U بارگذاری غیرمستقیم
indirect materials U مواد غیرمستقیم
indirect measurement U سنجش غیرمستقیم
indirect operation U عملکرد غیرمستقیم
oblique question U پرسش غیرمستقیم
indirect taxation U مالیات غیرمستقیم
indirect proof U برهان غیرمستقیم
mediately U بطور غیرمستقیم
indirect question U پرسش غیرمستقیم
indirect expenses U مخارج غیرمستقیم
excise duties U مالیات غیرمستقیم
at second hand U بطور غیرمستقیم
indirectly U بطور غیرمستقیم
insinuation U دخول غیرمستقیم
on costs U هزینههای غیرمستقیم
mitosis U تسقیم غیرمستقیم
indirect wave U موج غیرمستقیم
indirect control U کنترل غیرمستقیم
indirect suggestion U تلقین غیرمستقیم
consequential damages U خسارت غیرمستقیم
indirect cost U هزینه غیرمستقیم
spot pass U پاس غیرمستقیم
indirect free kick U ضربه ازاد غیرمستقیم
direct lighting U روشن سازی غیرمستقیم
indirect light distribution U پخش نور غیرمستقیم
indirect addressing U نشان دهی غیرمستقیم
indirect control system U سیستم کنترل غیرمستقیم
indirect induction heating U گرمایش القایی غیرمستقیم
indirect labour U هزینه دستمزد غیرمستقیم
indirect quotable U نقل قول غیرمستقیم
indirect resistance furnace U کوره مقاومتی غیرمستقیم
indirect transition U عبور یا انتقال غیرمستقیم
karyokinesis U تقسیم غیرمستقیم هسته سلول
bricole U ضربه غیرمستقیم توپ یا گوی
predicatively U بطور غیرمستقیم در خبر جمله
image arc furnace U کوره قوس نوری غیرمستقیم
inveglement U گمراه
self deluded U گمراه
devious U گمراه
astray U گمراه
aberrant U گمراه
hell bent U گمراه
hell-bent U گمراه
perverted U گمراه
amiss U گمراه
to over hear any one U سخنان کسی را بطور غیرمستقیم یا بدون میل اوشنیدن
she went wrong U گمراه شد پالانش کج شد
mislead U گمراه کردن
misleads U گمراه کردن
heterodox U گمراه زندیق
seducer U گمراه کنندهseduction
misinform U گمراه کردن
strays U گمراه شدن
misinformed U گمراه کردن
misinforming U گمراه کردن
misinforms U گمراه کردن
seduction U گمراه سازی
inveigling U گمراه کردن
to go astray U گمراه شدن
stray U گمراه شدن
straying U گمراه شدن
perverse U گمراه هرزه
to put off the scent U گمراه کردن
to lead up the garden U گمراه کردن
to lead astray U گمراه کردن
to lead a U گمراه کردن
to go a U گمراه شدن
to fall into error U گمراه شدن
lead astray U گمراه کردن
corruptible U گمراه شدنی
inveigles U گمراه کردن
inveigled U گمراه کردن
misdirecting U گمراه کردن
misguide U گمراه کردن
misdirects U گمراه کردن
inveigle U گمراه کردن
seduces U گمراه کردن
seducing U گمراه کردن
perverting U گمراه شدن
perverts U گمراه شدن
misdirected U گمراه کردن
misdirect U گمراه کردن
seduced U گمراه کردن
pervert U گمراه شدن
misled U گمراه کردن
err U گمراه شدن
erred U گمراه شدن
seduce U گمراه کردن
errs U گمراه شدن
to get lost U گمراه شدن
inveigler U گمراه سازنده
baffles U گیج یا گمراه کردن
baffled U گیج یا گمراه کردن
throw off <idiom> U گیج شدن ،گمراه
baffle U گیج یا گمراه کردن
inveigling U گمراه کردن وبردن
to be fooled U گمراه شده بودن
lost U شکست خورده گمراه
inveigles U گمراه کردن وبردن
to be deluded U گمراه شده بودن
inveigled U گمراه کردن وبردن
inveigle U گمراه کردن وبردن
baffling U گیج یا گمراه کردن
debaueh U ازراه درکردن گمراه کردن
pervertible U گمراه شدنی کج راه کردنی
self blinded U گمراه شده توسط نفس خود
corrector U جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
excise U مالیات کالاهای داخلی مالیات غیرمستقیم
altitude/height hold U متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
inhibitor U کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
propounder U ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
marshaller U هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
quick disconnect coupling U کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
primer U وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primers U وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
sensor U گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
homogeneous computer network U یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
del credere U وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
detonator U منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
distractive U گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
interceptors U هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
detonators U منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
interceptor U هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
vasomotor U اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
makgi boowi U نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
changer U دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
steam fitter U نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
search jammer U تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
jape U گمراه کردن جماع کردن
sprining charge U خرج چال کننده یا گود کننده
suppressive U خنثی کننده اتش سرکوب کننده
expostulator U سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
claqueur U تشویق کننده [یا هو کننده] استخدام شده
padding U پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
prepossessing U مجذوب کننده جلب توجه کننده
stop order U دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
astigmatizer U وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
desolator U ویران کننده متروک کننده
diverting U سرگرم کننده منحرف کننده
discriminant U تفکیک کننده جدا کننده
vibrators U ارتعاش کننده نوسان کننده
prosecutor U پیگرد کننده تعقیب کننده
sniffy U افهار تنفر کننده فن فن کننده
prosecutors U پیگرد کننده تعقیب کننده
accaimer U هلهله کننده تحسین کننده
whetstone U تیز کننده تند کننده
intermediaries U وساطت کننده مداخله کننده
divider U جدا کننده تقسیم کننده
homager U تجلیل کننده کرنش کننده
desolater U ویران کننده متروک کننده
spell binder U مسحور کننده مجذوب کننده
cogitator U اندیشه کننده مطالعه کننده
practicer U تمرین کننده مشق کننده
designative U اشاره کننده تعیین کننده
toasters U سرخ کننده برشته کننده
striking force U نیروی تک کننده یا کمین کننده
gesticulant U اشاره کننده وحرکت کننده
presentor U ارائه کننده معرفی کننده
toaster U سرخ کننده برشته کننده
lifter U مرتفع کننده برطرف کننده
suberter U سرنگون کننده تضعیف کننده
intermediary U وساطت کننده مداخله کننده
the producer and the consumer U تولید کننده و مصرف کننده
corruptor U فاسد کننده منحرف کننده
insulators U جدا کننده عایق کننده
acknowledger U تصدیق کننده قبول کننده
thickeners U غلیظ کننده پرپشت کننده
oppressive U خورد کننده ناراحت کننده
Recent search history Forum search
2Some of my translations are missing !
1WHAT IS THE MEANING OF HANANEH
1confinement factor
1معنی lead lag compensator
4express, overexpression
1The generator is maintaining its terminal voltage at 1.0 p.u. under voltage regulator action.
2پن مرطوب کننده
2پن مرطوب کننده
1Oem
1روشنی خیره کننده صنعت
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com